«فریاد بلوط» به کارگردانی محسن سخا و تهیه شده در شبکه مستند سیما، روایتی متفاوت از درختان بلوط و مراتع “پیکوله” در گیلانغرب است که هر سال آتش سوزیهای گسترده در این منطقه جان تعداد زیادی از درختان این منطقه و به ویژه درختان بلوط را میگیرد.
«فریاد بلوط» در ادامۀ دو فیلم پیشین محسن سخا، یا به عبارتی سومین سهگانۀ محیط زیستی او دربارۀ افراد حامی محیط زیست است. دو فیلم پیشین، «فرزندان زمین» و «کارواش» نام داشتند که به ترتیب در یازدهمین و سیزدهمین دورۀ جشنوارۀ سینماحقیقت به نمایش درآمدند. «فریاد بلوط» حکایت زندگی حسین باپیریان، اهل روستای قلیقلی از توابع گوآور کرمانشاه، و همسر و دختر اوست. باپیریان چند سالی است به طور خودجوش به نهالکاری بلوط، خاموش کردن آتشسوزیها و نگهداری از جنگل مشغول است. فیلم با بحران آغاز میشود( آتشسوزی عمدی جنگل بلوط)، در میانه شاهد آرامش هستیم(سکانس شام خوردن خانواده)، و در پایان دوباره بوی بحرانهای بعدی شنیده میشود، اما باپیریان مرغ طوفان است و در همین سکانس پایانی نیز، همچون اسکارلت اوهارای «بر باد رفته» که میگفت: فردا هم روز دیگری است، نشان میدهد از پا ننشسته و باز به مبارزه برای حفظ محیط زیست ادامه خواهد داد. فیلم پس از سکانس ابتدایی، با نگارش نامهای از سوی دختر باپیریان خطاب به ادارۀ منابع طبیعی ادامه مییابد که در آن به نمایندگی از اهالی روستا تقاضا دارد مراتع را به اهالی بومی واگذار کرده تا هم از آن بهرهبرداری و هم مراقبت کنند. این نامه را میتوان موزاییکی از خواست عمومی کاهش تصدیگری دولت و واگذاری قدرت به مردم و نهادهای مدنی دانست. حسن «فریاد بلوط» این است که این طلب و خواست مشارکت در سرنوشت، در فرم اجرایی فیلم نیز منعکس شده است. دختر آقای باپیریان، که گویی وجه نرمافزاری فعالیتهای پدر را نمایندگی میکند، پس از نگارش نامه به سراغ دهیار روستا میرود تا در کنار او مردم را به تشکیل جلسه و شورایی برای حل اختلاف با فردی که، اربابمنشانه، خود را تنها مالک مرتع میداند ترغیب نماید. او سپس به مدرسه میرود و برای دانشآموزان نوجوان از لزوم حفظ محیط زیست میگوید. و بعدتر او را در دفتر مدیر ادارۀ منابع طبیعی میبینیم. این که نیمی از پیشبرد پروژۀ پدر بر عهدۀ دختر او، یعنی یک زن است، نشانۀ روشنی بر این نکته است که در ایران فردا بیش از پیش باید سهم و حق زنان را ادا کنیم. در تمام این موقعیتها، دوربین سخا آرام و ناظر است و خود را به رخ نمیکشد و کارگردان با پرسشهای بیمورد در واقعیت مقابل دوربین مداخله نمیکند. البته که این عدم مداخله به معنای بیموضعی او نیست. بهروشنی پیداست که او با باپیریان همراه است، با این حال فرصت شنیدن حرفهای فردی که معارض کاراکتر اصلی فیلم است را نیز داده تا یکطرفه به قاضی نرفته باشد. این را هم اضافه کنم که سخا اصالتا کرد نیست، و این نکته سختی کار او و توفیقش را در همراهی با روستاییانی که به زبانی غیر از زبان او تکلم میکنند بیشتر معلوم میکند. سکانس شورا و گفتگوی جمعی که در مسجد روستا تشکیل شده نقطۀ اوج فیلم از لحاظ روایت و کارگردانی است که نمونههای خوب مستندهای بیواسطۀ ایرانی را به یاد میآورد. نقطۀ مقابل این سکانس پرهیاهو، سکانسهای آرام و بیتنش داخل خانۀ آقای باپیریان است که نشان میدهد او ذاتا لجوج و اهل جنجال نیست، بلکه آدمی است اصولگرا( به معنای جدی کلمه نه معنای ملوث آن در سالهای اخیر) که از اعتقادات خود کوتاه نمیآید. و سخن آخر اینکه فیلمهایی چون «فریاد بلوط» نشان میدهند در ایران امروز، طلب صریح عدالت و دموکراسی، و رویگردانی از سنتهای کور هزاران ساله و آغوش گشودن به اصول و ارزشهای بینالمللی امروزی(برای مثال احترام به محیط زیست) نه فقط در شهرهای بزرگ، که در روستاهای ایران نیز خواستار و هوادار دارد. و برای مستندساز چه چیز بالاتر از ثبت چنین حقیقت خوشایندی؟