- جوایز: 5 نامزدی
- زبان: انگلیسی
- نویسنده: Bianca Stigter
در این حفاری از اشغال آمستردام توسط نازیها، گذشته با زمان حال برخورد میکند: سفری از جنگ جهانی دوم تا سالهای اخیر همهگیری و اعتراض و تأملی تحریکآمیز و تأییدکننده زندگی در مورد حافظه، زمان و آنچه که...
از پلیرهایی که در بخش آموزش سایت گذاشته شده استفاده کنید
اگر مشکلی در اشتراک دارید از طریق ارتباط با ما با پشتیبانی در میان بگذارید تا سریع حل شود.
نام مستند درخواستی خود را بفرمایید تا قرار گیرد.
بله . از تمام دنیا بدون هیچ محدودیتی میتوانید دانلود کنید
همه تصاویر مربوط به آمستردام بین سالهای 2020 و 2023 هستند و زندگی روزمره در خیابانها را نشان میدهند: کانالها، خانهها، ترافیک، مردم. تابستان ها با مردم دراز کشیده در پارک ها و زمستان ها با اسکیت روی یخ روی کانال ها وجود دارد. در سرتاسر فیلم میتوانید اثرات بحران کووید-19 را ببینید، مانند تظاهرات بزرگ علیه اقدامات دولتی علیه شیوع ویروس، اما همچنین تظاهرات علیه نژادپرستی سیستماتیک، علیه تغییرات آب و هوایی، روزهای یادبودی مانند 4 می و کتی کوتی، افتتاح بنای یادبود نام های هولوکاست، ورود اولین پناهندگان اوکراینی و همچنین جشن هایی مانند روز پادشاه و ورود سنت نیکلاس. در نهایت، تصاویری از ساختمانها و مکانهای دیگر – و گاهی اوقات در داخل – وجود دارد که به داستانهای جنگ جهانی دوم و اشغال نازیها مرتبط است. اگر فقط تصاویر را تماشا کنید، یک مستند زیبا از “روزی در زندگی” است.
متن ها (به زبان هلندی با صداپیشگی کاریس ون هوتن یا در نسخه انگلیسی توسط ملانی هیمز) شامل بریده هایی از کتاب “اطلس شهر اشغالی” نوشته مورخ بیانکا استیگتر است که همسر مک کوئین نیز هست. ده ها، اگر نگوییم صدها داستان کوچک مرتبط با یک آدرس. یهودیانی که از نازی ها پنهان شده بودند، از مقاومت در برابر اشغال و همکاری با اشغالگران.
گاهی اوقات متن به خوبی تصاویر را تکمیل می کند، به خصوص زمانی که از داخل ساختمان ها از داستان فیلم می گیرند. تماشای مردمی که زندگی خود را در مکان هایی با چنین تاریخ غنی و وحشتناکی می گذرانند، هشیار کننده است. گاهی اوقات (مخصوصاً بعد از یک یا 3 ساعت) متوجه میشوید که فقط تصاویر را تماشا میکنید، زیرا تمرکز همزمان روی عکس و متن بسیار سخت است. فقط تماشای فیلم گاهی اوقات می تواند بسیار مراقبه باشد، تا زمانی که یکی دیگر را می گیرید “…و سپس آنها را در اردوگاه کار اجباری در سال 1944 اعدام کردند…” و متوجه می شوید که چه چیزی را تماشا می کنید. داستانها، تاریخها، نامها، مرگها آنقدر زیاد است که تقریباً بیحس است.
من برای مدت طولانی در آمستردام زندگی کرده ام و بسیاری از مکان ها و همه وقایع فیلم را می شناسم. من در مکانهایی زندگی کردهام که با جنگ ارتباط داشتهاند، و همیشه از رویدادهایی که در مکانهایی که میشناسم رخ داده، آگاه بودهام. حتی در سالن «سیتی» که در فیلم حضور دارد، فیلم را تماشا می کردم. بنابراین برای من این ساعت تقریباً به طرز دلپذیری قابل تشخیص (اگر همچنین بسیار بسیار بسیار طولانی) بود. صادقانه بگویم، اگر از قبل بسیاری از چیزهایی را که در طول جنگ اتفاق افتاده میدانید، دیگر حتی آن مقابله هم نیست. صرفاً حجم عظیم داستانها بسیار زیاد است. فکر میکنم نبود مصاحبه و توضیح تصاویر برای کسانی که شهر را نمیشناسند و نمیدانند چه خبر است، گیجکننده خواهد بود.
در مجموع، این یک کار بزرگ است: سالها فیلمبرداری، دهها داستان، ۴ ساعت زمان تماشا، تلاش برای اتصال داستانهای آمستردام اشغالی به آن مکانهای حال حاضر. این یک اثر هنری بیش از یک مستند است. من آن را به ویژه برای افرادی که قبلاً با آمستردام ارتباط دارند و یا در آنجا زندگی می کنند یا علاقه خاصی دارند توصیه می کنم.
در چند سال گذشته (و نه همه) در برخی از محافل سینمافیل صحبت شده است (یا شاید طولانی تر) در مورد اینکه چگونه فیلم های “طولانی” زیادی داریم که به سینماها اکران می شوند (و بیایید تعداد فیلم های ساخته شده را جدول کنیم. بحث در حالی که 12 ساعت از یک نمایش در یک روز بیهوده است). در افشای کامل، حداقل چند مورد در خاطرات اخیر وجود داشته است که مرا به این فکر انداخته است که “این کار در حال حاضر کی به پایان می رسد” تا بتوانم نیاز به یک یا دو استراحت را احساس کنم.
اما من همچنین موافق این ایده هستم که مثلاً پیتر جکسون (که خود سابقه ای مختلط تا مثبت در این زمینه دارد) که یک فیلم باید باشد، به تعبیر کمی، تا زمانی که لازم باشد. به عبارت دیگر، آیا فیلمساز و داستاننویس از آن زمانی استفاده میکنند که از مخاطب میخواهند آن را با خود ببرند، مثلاً وقتی به محدوده 2 و نیم ساعت گذشته رفتیم، با دقت و حوصله این تعهد را انجام دهیم یا آن سینما به عنوان خودارضایی؟ برای من، زمینه موضوع، و زمینه محیطی که فرد در آن قرار دارد، می تواند تفاوت ایجاد کند (مانند قاتلان ماه گل، 206 دقیقه، فیلم سال … تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها در 156 ، نه چندان).
آنچه مککوئین میگوید، فکر میکنم با طول مدت شهر اشغالی دو چیز وجود دارد: 1) تغییر چهرههای تاریخ که در طول سال 1940 مردند (و/یا جنگیدند و مردند و/یا عدالت را دیدند… یا نه) کوتاه است. 1945، زمانی که آلمان نازی آمستردام را اشغال کرد تا آن را به یک ساعت و نیم تبدیل کند، و 2) اگر انباشته همه این مکان ها و رویدادها را در نظر بگیرید، و چقدر به شما فرصت می دهم تا در مورد آنچه می بینید فکر و احساس کنید، ممکن است زمانی متفاوت از مستند معمولی داشته باشید. و مطمئناً، این بی شباهت به تمام مستندهای هولوکاست، شوآ، نیست، به این معنا که “این الان است، اینجاست، اینجا جایی است که اتفاق افتاده است، و یک حس خاطره وجود دارد… شاید آن حافظه به سرعت در حال محو شدن است.”
در عین حال، شبیه شوآ نیست (شاید هیچ فیلم دیگری فقط به دلیل زمان بندی همه چیز نمی تواند به آن برسد)، زیرا این یک تجربه روایت شده است، از نوشتن توسط بیانکا استیتگر همسر مک کوئین (همچنین یک مستندساز فوق العاده، سه دقیقه یک طولانیسازی را ببینید، برعکس این، اما نه کمتر، تجربهای که شما را از طریق زنگ رسانه خود سینما قرار دهید)، و ما در مورد این افراد و مکانهایی که قبلاً اینجا در آمستردام زندگی میکردند، تاریخ میگیریم. بسیاری از این افراد که زندگی می کردند نیز مردند و بسیاری به اردوگاه های کار اجباری فرستاده شدند. و از آنجایی که شهر، همانطور که در جریان این فیلم می آموزیم، به اندازه سایر شهرهای اروپایی بمباران نشده است، مکان هایی هستند که (تا حدودی) دست نخورده باقی مانده اند.
یکی از چیزهای جالب در مورد این مستند به دلیل ساختار آن است – پس از پایان آن به من اطلاع دادند که در مجموع 130 مکان توصیف و نمایش داده شده است (که باعث می شود میانگین هر مکان دو دقیقه باشد، برخی بیشتر از دیگران دریافت می کنند و برخی کمتر. البته) – ما تاریخچه زیادی در مورد فلان مکان به دست می آوریم. آلمانها کجا این کار را کردند و اینها را کشتند و مثلاً جوخه تیراندازی چگونه کار می کرد. قوانین و مقررات منع آمد و شد چگونه بود (در یک ثانیه بیشتر در مورد آن)؛ و اینکه چگونه خانوادههای یهودی خانوادهای پس از دیگری در ابتدا توسط نازیسم و سیستم هیولایی آن غیرانسانی شدند و سپس به اردوگاهها فرستاده شدند.
ما همچنین در مورد بسیاری از مکانهایی که مبارزان مقاومت با یکدیگر ملاقات کردند و اقدامات مقاومتی خود را آشکار و پنهان انجام دادند (بسیاری از یهودیان پنهان، برخی دور نگه داشته شده و برخی خیانتشده و غیره) و جایی که آثار هنری به قطعات بحثانگیز تبدیل شدند، آشنا میشویم. جنجال (یعنی رامبراند). اما اینطور نیست که یک قطعه از تاریخ لزوماً بیرون بیاید، و این تنها با طراحی نیست، بلکه چیزی است که این تجربه را به چنین تجربهای جذاب و ناراحتکننده و در عین حال (از جهات کمی) الهامبخش تبدیل میکند.
تصاویری از زندگی روزمره شهری، گاهی با معترضان (در اوایل به دلیل کووید، زمانی دیگر علیه فاشیسم و سپس، نزدیک به پایان، یک راهپیمایی عظیم علیه تغییرات آب و هوایی، با برخی از چهره های قابل توجه در رژه من جرأت نمی کنم اینجا را خراب کنم)، گاهی اوقات با بچهها، گاهی با افراد مسن، گاهی با مردی تصادفی در پارک که هنرهای رزمی انجام میدهد، و نکات حیاتی دیگر، در بسیاری از مکانها، و مک کوئین به ما اجازه میدهد تا تجربهای از شغل امروزی را تجربه کنیم. .. یا، در زمان Lockdown، نداشتن شغل، با این دوربین با قاب 4:3 که ما را وارد می کند، مثل اینکه مطمئن نیستم در یک قاب با صفحه نمایش عریض هم همینطور باشد (اوه و پهپاد در شب عکس می گیرد، بخور دلت می سوزد، مایکل بی، من پرت می شوم). اما همه این جلوههای بصری همراه با روایت، کارهای جذابی را انجام میدهند، زیرا مککوئین هرگز یک چیز را در کنار هم قرار نمیدهد.
منظور من این است که چیزهای زیادی وجود دارد که او به ما نشان می دهد، و ما به آنها گوش می دهیم، و گاهی اوقات یک تصویر و صدای خارج از آن کنایه آمیز خواهد بود. در زمانهای دیگر، لحظه دقیقاً منعکسکننده آن چیزی است که راوی میخواهد ما درباره این مکان خاص بدانیم (یعنی همان تئاتری که برای مدت طولانی بسته بود و سپس بهطور بحثبرانگیز بازگشایی شد و اکنون یک یادبود طولانی در داخل آن وجود دارد.
جنگ جهانی دوم، نازی ها، سرنوشت مردم من بوده و همیشه مورد توجه من بوده است. فیلمهایی که جنگ را از همه جهات به تصویر میکشند، دههها توجه من را به خود جلب کردهاند.
من که 13 سال در آمستردام زندگی کردم، در ساحل طلایی که یهودیان زیادی در آنجا تبعید شدند، مجبور شدم این فیلم را ببینم. چقدر ناامید کننده. من منتظر خط پانچ بودم که هرگز نیامد. این فقط یک مونولوگ ذهنی خسته کننده طولانی از نام ها، تاریخ ها، خانواده و مشاغل افرادی بود که در آمستردام کشته شدند. ما محل زندگی آنها را دیدیم اما هیچ چیز دیگری. احساس و عاطفه بخشی از این فیلم نبود.
در کنار هم قرار گرفتن در برابر سال 2021 که چگونه قرنطینه برای اولین بار از زمان جنگ جهانی دوم در تاریخ هلند بود که در آن مردم محبوس شدند، مقایسه ضعیفی با هولوکاست بود و احساس نادرست و توهین آمیز داشت. هیچ کس به دلیل ماندن در خانه یا عدم استفاده از ماسک “قتل” نشد. بحرانهای بهداشتی و بیماریهای همهگیر برای همیشه انسانها را آزار میدهند، اما مقایسه آن با هولوکاست فوقالعاده بود.